اصول سياست‏خارجى در قرآن

پدیدآورسیدعبدالقیوم سجادی

تاریخ انتشار1388/01/27

منبع مقاله

share 2005 بازدید
اصول سياست‏خارجى در قرآن

سيد عبد القيوم سجادى دكترى روابط بين‏الملل دانشگاه شهيد بهشتى

قرآن كريم در زمينه مسائل سياسى در حد بيان كليات و چارچوب‏هاى كلان سياست‏خارجى بسنده كرده‏است، اين كليات را اصول سياست‏خارجى ناميديم و تحت چهار عنوان «اصل نفى سبيل‏» ، «اصل دعوت يا جهاد» ، «اصل عزت دينى‏» و «اصل پاى‏بندى به معاهدات بين المللى‏» درباره آنها به بحث پرداختيم . ياد آور شديم اين اصول چارچوب كلان سياست‏گذارى خارجى دولت اسلامى را سامان مى‏دهند و دولت اسلامى نمى‏تواند در سياست‏خويش آنها را نديده انگارد .

مقدمه

مطالعه و بررسى اصول سياست‏خارجى اسلام از ديدگاه قرآن كريم بر مفروضات چندى استوار است، كه بدون توجه به آنها بحث از سياست‏خارجى اسلامى ناتمام به نظر مى‏رسد، مهم‏ترين اين مفروضات را در محورهاى زير مى‏توان تلخيص كرد:
1 . طرح اصول سياست‏خارجى اسلام از منظر قرآن مستلزم آن است كه رابطه دين و سياست مفروض انگاشته شود . در چارچوب انديشه جدايى دين و سياست زمينه‏اى براى طرح اين بحث‏باقى نخواهد ماند .
2 . سياست‏خارجى يكى از بخش‏هاى اساسى سياست در معناى كلان آن است، بنابراين اگر دين در مسائل سياسى انديشه نموده طبيعتا در مسائل سياست‏خارجى نيز انديشيده است .
3 . سياست‏خارجى مجموعه‏اى از مسائل سياسى مرتبط به حوزه خارجى است و از دو بخش نسبتا ثابت و متغير برخوردار مى‏باشد . قسمت ثابت آن، بيانگر چارچوب كلى سياست گذارى خارجى است كه خط مشى‏ها و استراتژى‏هاى سياست‏خارجى در درون آن تنظيم مى‏گردد; اين بخش عمدتا مبتنى بر آموزه‏هاى نظرى و نظام ارزشى و ايدئولوژى حاكم است . عناصر متغير سياست‏خارجى ناظر به خط مشى‏هايى است كه متناسب با اوضاع و شرايط تنظيم و تدوين مى‏گردند .
4 . اسلام دو بخش ثابت و متغير دارد: ثابتات آن ناظر به اصول و مبانى كلى رفتار دينداران است و در طول زمان بقا و ماندگارى دارد، اما جنبه متغير آن از عرف و ضرورت‏هاى زمانه تاثير مى‏گيرد . بخش متغير سياست‏خارجى به اين جنبه برمى‏گردد، چرا كه در شرايط و مقتضيات زمانه تغيير مشى مى‏دهد; بنابراين انديشه دينى در مورد مسائل سياسى و مديريت اجتماعى در حيطه طرح كليات و اصول محدود مى‏گردد .
5 . مسائل روابط بين الملل و سياست‏خارجى به شكل امروزى و در قالب يك سيستم اكادميك و منسجم محصول قرون اخير به خصوص دوره پس از جنگ جهانى دوم است; اما برخى مسائل آن، نظير مراودات خارجى و مسائل جنگ و صلح به قدمت تاريخ بشر سابقه دارد . چنين نگرشى طرح بحث‏سياست‏خارجى اسلامى را تبيين مى‏كند، زيرا به گفته «هالستى‏» اگر يكى از مهم‏ترين مسائل روابط بين الملل را مطالعه دو پديده جنگ و صلح بدانيم، مطالعه مسائل بين الملل به دوره‏هاى قبل از ميلاد باز مى‏گردد و اثر تاريخى «توسيديد» در مورد جنگ‏هاى «پلوپونز» از قديمى‏ترين متون اين رشته محسوب مى‏گردد . (2)
6 . با توجه به نكات مذكور مى‏توان از اصول سياست‏خارجى اسلام در قرآن ياد كرد . اين اصول ناظر به چارچوب كلى و كلان رفتار خارجى دولت اسلامى است و روابط خارجى مسلمانان با جوامع غيراسلامى را تنظيم مى‏كند . قرآن كريم مشتمل بر مسائل اعتقادى و اجتماعى و سياسى است و از برخى آيات آن مى‏توان اصول سياست‏خارجى اسلام را استخراج كرد .

اصول سياست‏خارجى اسلام

همان‏گونه كه اشارت رفت، مقصود از اصول سياست‏خارجى مجموعه‏اى از آموزه‏هاى دينى است كه چارچوب كلان سياست‏خارجى دولت اسلامى را شكل مى‏دهد . اين مجموعه از نوعى خصلت ثبات و ماندگارى برخوردار است و از نظر تفسيرى بر ديگر مسائل سياست‏خارجى حكومت دارد . يكى از پژوهشگران مسلمان در تعريف اصول سياست‏خارجى مى‏گويد: مقصود از اصول ياست‏خارجى، مبادى و اساس روابط خارجى دولت اسلامى است كه منابع دينى آنها را به عنوان چارچوب و اساس تنظيم روابط خارجى مطرح مى‏كند . (3)
با عنايت‏به تعريف مزبور مى‏توان اين اصول را از مجموع آيات قرآنى ناظر به روابط خارجى به دست آورده و در محورهاى زير مطرح كرد:
1 . اصل دعوت يا جهاد;
2 . اصل ظلم ستيزى و نفى سبيل;
3 . اصل عزت اسلامى و سيادت دينى;
4 . اصل التزام و پاى‏بندى به پيمان‏هاى سياسى .
البته برخى پژوهشگران در كنار اصول مزبور عناوين ديگرى نظير «تولى و تبرى‏» ، «تاليف قلوب‏» و «امر به معروف‏» را نيز مطرح كرده‏اند، اما به نظرمى رسد اصول چهارگانه فوق اين عناوين را نيز دربرمى‏گيرد و به ذكر مستقل و مجزاى آنها نيازى نيست . درباره تاليف قلوب گفتنى است هر چند از آن در ذيل اصول سياست‏خارجى اسلام بحث كرده‏اند، اما از فلسفه تشريع اين حكم و موارد اعمال آن مى‏توان استظهار نمود كه تاليف قلوب بيشتر با ابزارهاى سياست‏خارجى همخوانى دارد تا اصول، چون تاليف قلوب با آنچه امروزه ذيل ابزارهاى اقتصادى سياست‏خارجى و كمك‏هاى بشر دوستانه مطرح مى‏گردد شباهت‏بيشترى دارد . در واقع دولت اسلامى براى جلب جوامع غيرمسلمان يا كاهش خصومت‏ها از سهم «مؤلفة القلوب‏» استفاده مى‏كند، براى مثال پيامبر اسلام صلى الله عليه و آله در جنگ طايف به اشراف و بزرگانى كه تازه اسلام آورده بودند يا مشركانى كه به حضرت يارى رسانيده بودند، از سهم مؤلفة القلوب بخشيد تا نظر آنان و قبايلشان را به اسلام جلب كند . (4)

1 . اصل دعوت يا جهاد

شايد از ميان اصول سياست‏خارجى اسلام، اين اصل بيش از همه حايز اهميت‏بوده و بيشتر از ديگر محورها مورد بحث و مناظره قرار گرفته است . احتمالا يكى از جهات اهميت اين اصل، آن است كه ماهيت روابط خارجى از ديدگاه اسلام را تبيين مى‏كند . مناظرات دامنه‏دار درباره اصل دعوت و جهاد سبب شد از هر دو اصل تحت‏يك عنوان ياد كنيم، زيرا آن گونه كه برخى از پژوهشگران مسلمان گفته‏اند اگر تنها به ذكر عنوان دعوت اكتفا گردد، ديدگاه‏هاى موجود درباره اصل جنگ يا صلح در روابط خارجى اسلام ناديده انگاشته مى‏شود و اگر اصل را بر جهاد و جنگ مشروع بگذاريم طرح عنوان اصل دعوت ناتمام خواهد ماند .
تفصيل اين بحث را با يك پرسش اساسى ناظر به ماهيت روابط خارجى از ديدگاه اسلام پى‏مى‏گيريم كه آيا اسلام در روابط خود با جوامع غيراسلامى اصل را بر جنگ مى‏گذارد يا صلح; به عبارت ديگر، آيا صلح يك قاعده است و جنگ، ضرورت يا بالعكس؟ اگر اصل جهاد را به عنوان يكى از اصول سياست‏خارجى اسلام مورد تاكيد قرار دهيم به زعم برخى انديشمندان مسلمان و عموم خاورشناسان اصل در روابط خارجى اسلام جنگ محور است و صلح ناظر به حالات خاص و استثنا از قاعده مى‏باشد، اما اگر اصل را بر دعوت بگذاريم قضيه فرق خواهد كرد . دقيقا با عنايت‏به همين مساله است كه با دو نوع روش رو به رو مى‏گرديم: (5)
الف) روش خاورشناسان كه در قالب «انتشار الاسلام بالسيف‏» مطرح مى‏گردد و بر مفاهيمى چون ارهاب، اصولگرايى، الاسلام المسلح، التطرف تاكيد مى‏شود . در اين رويكرد آيات جهاد به خصوص آيه سيف به عنوان مستند مورد توجه قرار مى‏گيرد;
ب) روشنفكران مسلمان كه در قالب «تنظيف وجه الاسلام‏» يا پيراستن اسلام از هر نوع خشونت و جنگ به تحليل مى‏پردازند و بر مفاهيمى چون; سلام و تسامح و تعايش و رافت تاكيد مى‏كنند .
در حالى‏كه دسته نخست فقط به تحليل آيات جهاد مى‏پردازد و آيات صلح و سلم را از نظر دور مى‏دارند، دسته دوم با تاكيد بر آيات صلح و مسالمت، به آيات جهاد بى‏توجهى مى‏كنند . روش اعتدال روشى است كه بتواند ميان هر دو دسته آيات جمع زند . اكثر مفسران و فقهاى اسلام در اين‏باره انديشيده‏اند كه از مجموع اين گفته‏ها و اظهارات مى‏توان به جمع‏بندى و نتيجه نهايى نايل آمد .
بدون ترديد يكى از مهم‏ترين و احتمالا هدف اصلى فرستادن انبيا دعوت است . آيات متعدد قرآن كريم پيامبران را دعوتگران دينى معرفى مى‏كند . بر اين‏اساس، نخستين وظيفه پيامبر و رهبران دينى همانا دعوت بشر به تعاليم و ارزش‏هاى وحيانى است . از طرف ديگر، جهاد و جنگ با مشركان و طغيان‏گران بى‏ترديد يكى از وظايف اساسى مسلمانان و رهبران دينى محسوب مى‏گردد . آنچه در مورد جهاد و جنگ حايز اهميت است فلسفه تشريع اين پديده است كه جهاد براى چيست و چه زمانى انجام مى‏پذيرد .
با تحليل و موشكافى اين نكته احتمالا بتوان رابطه دعوت و جهاد و اصل در روابط خارجى دولت اسلامى را به دست آورد .
اگر جهاد براى كشور گشايى باشد، احتمالا بر ديدگاه خاورشناسان مبنى بر جنگ محورى اسلام صحه مى‏گذارد، اما اگر فلسفه تشريع جهاد براى دعوت به تعاليم وحيانى و ارزش‏هاى اسلامى باشد نه سلطه جويى و كشور گشايى، ادعاى مذكور ناتمام و غرض آلود خواهد بود . اين نوشتار ادعا دارد اصل در روابط خارجى اسلام بر صلح استوار است و جنگ حالت استثنايى است كه بنابر ضرورت تجويز مى‏گردد . عصاره استدلال ما براين فرضيه آن است كه جهاد اسلامى يكى از مراحل دعوت به شمار مى‏رود و براى ترويج ارزش‏هاى دينى صورت مى‏گيرد . اين دقيقا گفته يكى از محققان است كه «توحيد اساس جهاد و جهاد براى توحيد» است .
بحث را با طرح اهميت دعوت در آيات قرآن به عنوان يكى از اصول روابط خارجى دنبال مى‏كنيم و در پى آن آيات مربوط به جهاد را مورد مطالعه و تحليل قرار خواهيم داد . آيات متعددى اولين و مهم‏ترين وظيفه پيامبر را دعوت به خير و صلاح مى‏داند . خداوند سبحان پيامبران خود را مبلغان پيام خود و مظهر رحمت‏خويش و اصلاح و تزكيه بشر معرفى مى‏كند . (6)
در برخى آيات، خداوند آنچنان به ابلاغ پيام خود و دعوت بشر به ارزش‏هاى اسلامى اهميت مى‏دهد كه وعده مى‏كند تا زمانى كه رسولى را به اداى اين وظايف نگمارد كسى را مجازات نخواهد كرد . (7)
در روابط خارجى اسلام نيز اصل دعوت به عنوان يكى از اصول اساسى مورد توجه و تاكيد قرار مى‏گيرد . خداوند در يكى از آيات خطاب به پيامبر اين اصل را چنين معرفى مى‏كند:
بگو اى اهل كتاب، به كلمه‏اى روى آوريد كه ميان ما و شما يكسان است، جز خداى واحد را نپرستيم و چيزى را شريك حضرتش قرار ندهيم و غير از خداوند كسى را ارباب و فرمانروايمان ندانيم . (8)
اين آيه و نظاير آن به خوبى بيانگر آن است كه پيامبر اسلام در روابط خارجى خويش قبل از هر امرى موظف است آنان را به خداى واحد بخواند . در سيره پيامبراكرم صلى الله عليه و آله نيز اين اصل پيش از هر امرى به چشم مى‏آيد، حضرت تا دعوت نكرده دستور جهاد نمى‏داد . (9)
در روايتى حضرت على عليه السلام مى‏فرمايد: زمانى كه پيامبر مرا به سوى يمن مى‏فرستاد، فرمود يا على اگر خداوند يك نفر را به دست تو هدايت كند بهتر از تمام آن چيزى است كه آفتاب بر آن مى‏تابد . (10)
ابويعلى و طبرى و ديگران به نقل از ابن عباس مى‏گويند: رسول خدا صلى الله عليه و آله هرگز با هيچ قومى نجنگيد مگر اين‏كه آنها را به اسلام فرا خواند . (11)
پيامبر اسلام چنان به مساله دعوت اهميت مى‏دهد كه در همه جنگ‏ها ابتدا به دعوت مى‏پردازد، حتى مردمانى را كه قبلا دعوت كرده مجددا به اسلام مى‏خواند . با وجود آن‏كه اهالى خيبر به دعوت عالم بودند، پيامبر سه روز سفيران و دعوتگران خويش را به نزد آنان مى‏فرستد تا آنان را به اسلام رهنمون باشند . (12)
از مجموع آيات ناظر به دعوت و روايات و سيره پيامبر اسلام و رهبران دينى به دست مى‏آيد كه دعوت، يكى از اصول اساسى در روابط خارجى اسلام با جوامع غيراسلامى است و چنان اهميتى دارد كه جهاد غيرمسبوق به دعوت را از مشروعيت‏خارج مى‏سازد و بيشتر فقهاى شيعه و سنى بر اين امر اجماع نظر دارند . (13)
آيا اصل در روابط خارجى اسلام بر جنگ استوار است‏يا صلح؟ بر اساس محوريت آيات دعوت، اصل صلح و سلم مورد تاكيد قرار مى‏گيرد . اما سؤال اين است كه آيات جهاد را چگونه مى‏توان تفسير كرد . عمده مستند كسانى كه اصل را بر جنگ استوار مى‏دانند آياتى است كه مسلمانان را به قتل و كشتار كفار و مشركان فرمان مى‏دهد و جهاد را يك وظيفه و تكليف شرعى مطرح مى‏سازد . «قتلوا المشركين كافة‏» (14) ، «قتلوهم حتى لاتكون فتنة‏» ، (15) «فاقتلوا المشركين حيث وجدتموهم‏» (16) از جمله آياتى است كه براى ترسيم ماهيت جنگ محورى اسلام در روابط خارجى به آنها استدلال شده است . صرف نظر از مباحث تفسيرى موجود در اين زمينه، ذكر دو نكته اهميت دارد:
1- آيات جهاد را به طور كلى در دو دسته مى‏توان طبقه بندى كرد: اول آيات مقيد كه جهاد را بر وجود فتنه و ظلم و آغاز جنگ از سوى غيرمسلمانان مبتنى مى‏سازد; اين دسته از آيات عمدتا بيانگر ماهيت جهاد و جنگ دفاعى است و با اشكال و محذور خاص روبه رو نيست، زيرا دفاع حق مشروع تمام جوامع و انسان‏هاست; دوم آيات مطلق كه به طور مطلق به قتل كفار و مشركان دستور مى‏دهد، اشكال عمده ناظر به اين دسته آيات است و طرفداران ديدگاه جنگ - محور نيز به اين دسته آيات استدلال مى‏كنند .
2- فلسفه جهاد چيست؟ آيا جهاد براى كشورگشايى و قتل و اذهاق نفوس است‏يا ماهيت اصلاحى و دعوتگرانه دارد؟ در صورت دوم جهاد خود به يكى از مراحل دعوت تبديل مى‏شود و به تعبير برخى از مفسران حالت دفاعى به خود مى‏گيرد . بيشتر مفسران و فقهاى شيعه و سنى جهاد را داراى ماهيت اصلاحى و در جهت دعوت اسلامى دانسته‏اند . از ديدگاه آنان جنگ‏هاى سلطه طلبانه و توسعه جويانه نه فقط مشروعيت ندارد، بلكه از نظر متون اسلامى به شدت مورد نكوهش و نفى قرارمى‏گيرد; بنابراين جهاد خود دعوت به سوى خدا و به منظور اعتلاى كلمة الله و امحاى باطل است . (17)
علامه طباطبايى معتقد است اساسا جهاد داراى ماهيت تدافعى است . او مى‏نويسد: قتال در راه خدا، چه دفاعى و چه ابتدايى، در حقيقت دفاع از حق انسانيت است و آن حق همان حق حيات است، زيرا شرك به خداى سبحان هلاك انسانيت و مرگ فطرت و خاموشى چراغ در درون دل‏هاست و قتال كه همان دفاع از حق انسانيت است اين حيات را بر مى‏گرداند و بعد از مردن آن حق را دوباره زنده مى‏سازد . (18)
وى در ادامه به تبيين ماهيت دفاعى جهاد در پاسخ اشكال خاورشناسان پرداخته و مى‏نويسد: قرآن اسلام را مبتنى بر فطرت معرفى مى‏كند و اين فطرت حكم مى‏دهد توحيد تنها اساس و پايه‏اى است كه قوانين فردى و اجتماعى بشر بر آن تضمين مى‏شود و دفاع از چنين اساس و انتشار آن در ميان جامعه و نگهبانى از آن، حق مشروع بشر است و بشر بايد حق خود را استيفا كند به هر وسيله كه ممكن باشد . . . قرآن نخست اين حق را با دعوت مى‏طلبد و در مرحله دوم با دفاع از مسلمانان و بيضه اسلام و در مرحله سوم با جنگ و قتال ابتدايى كه هر چند به ظاهر قتالى است ابتدايى، لكن در حقيقت، دفاع از حق‏انسانيت و كلمه توحيد و يكتاپرستى است و اسلام هرگز قبل از دعوت به زبان خوش و اتمام حجت جنگ را آغاز نكرده است‏» . (19)
لزوم دعوت قبل از جهاد و مشروع نبودن جهادى كه به دعوت نپرداخته از امور مورد اتفاق ميان فقها و مفسران است، از جمله شيخ بهايى مى‏فرمايد: «قبل از جهاد واجب است دعوت كردن، زيرا جايز نيست ابتدا به قتال كردن با كفار مگر بعد از دعوت‏» . (20)
علامه حلى نيز دعوت را مرحله‏اى پيش از جهاد مى‏داند و جهاد را يكى از مراحل دعوت بر مى‏شمرد . (21)
در مجموع از ديدگاه اين انديشمندان جهاد همواره داراى ماهيت دفاعى است و بيانگر اصل جنگ - محورى اسلام نيست . استاد مطهرى در اين زمينه ماهيت دفاعى جهاد را چنين تبيين مى‏كنند:
اگر توحيد را جزء حقوق انسان‏ها دانستيم، ممكن است اگر مصلحت انسانيت ايجاب بكند و اگر مصلحت توحيد ايجاب كند با قوم مشرك بتوانيم بجنگيم نه به خاطر اين‏كه توحيد را به آنها تحميل كنيم، چون توحيد و ايمان تحميل شدنى نيست، با مشركين مى‏توانيم بجنگيم به خاطر اين‏كه ريشه فساد را اساسا بكنيم . (22)
متفكران اهل سنت نيز ضمن بررسى آيات دعوت و جهاد، اصل صلح را در روابط خارجى اسلام مورد توجه قرار داده‏اند . در اين ميان از معاصران مى‏توان به ديدگاه‏هاى محمد رشيد رضا، محمود شلتوت و محمد ابوزهره، عبدالوهاب خلاف، عبدالله بن زيد آل محمود و ديگران اشاره كرد . (23)
برخى از پژوهشگران ضمن اذعان بر ماهيت صلح - محور بودن روابط خارجى اسلام، جهاد را از لوازم استقرار عدالت اجتماعى و رفع ظلم در جوامع بشرى عنوان مى‏كنند . اسلام در اين تقرير اصل را بر صلح - محورى مى‏گذارد: «ادخلوا فى السلم كافة‏» . (24)
اما به دليل آن‏كه صلح استقرار نمى‏يابد مگر در پرتو عدالت، اسلام نمى‏تواند به لوازم و ابزارهاى استقرار عدالت‏بى‏توجه باشد; بنابراين نوعى تلازم و رابطه دو سويه ميان استقرار صلح و عدالت وجود دارد و عدالت نيز در بيشتر موارد با موانع جدى روبه روست كه رفع آن جز از طريق جهاد امكان‏پذير نيست . (25)
بنابراين فلسفه تشريع جهاد - آن‏گونه كه برخى پنداشته‏اند - نه نابودى انسان‏هاست و نه سلطه‏جويى، بلكه جهاد در جهت دعوت جنبه دينى مى‏يابد و خود بذاته هدف نيست . اسلام به جنگ براى نشر خود رو نياورده است، بلكه جنگ تطور طبيعى است كه دعوت و آماده سازى ظروف و زمينه‏ها مستلزم آن مى‏باشد . (26)

2 . اصل نفى سبيل

عنوان نفى سبيل برگرفته از نص آيه قرآن است:
لن يجعل الله للكافرين على المؤمنين سبيلا; (27) خداوند سبيل و طريقى براى كافران بر مؤمنان قرار نداده است .
مفسران در تفسير اين آيه اقوال مختلفى را ذكر كرده‏اند، بعضى «سبيل‏» را به مفهوم حجت و دليل گرفته و آيه را چنين معنا كرده‏اند: خداوند كافران را با حجتى برتر در مقابل مؤمنان قرار نداده است . عده‏اى گفته‏اند مقصود از نفى سبيل، نفى سلطه كفار بر مؤمنان در قيامت است . در اين ميان ابن‏عربى با ضعيف شمردن هر دو احتمال مزبور، مى‏گويد سه احتمال در آيه مباركه وجود دارد: (28)
1- كافران هرگز توان محو و انهدام دولت مؤمنان و امحاى بيضه اسلام را ندارند;
2- خداوند زمينه سلطه كافران بر مؤمنان را فراهم نكرده است، اين خود مسلمانان هستند كه با فاصله گرفتن از تعاليم اسلامى زمينه چنين امرى را فراهم مى‏كنند;
3- خداوند سبيل شرعى براى كفار بر مؤمنان قرار نداده است .
يكى ازمفسران در تفسير اين آيه مى‏فرمايد: بيشتر علما به اين آيه بر منع و عدم جواز فروش عبد مسلمان به كافر استدلال كرده‏اند، زيرا اين امر موجب مسلط شدن كافر بر عبد مسلمان و خوارى او مى‏گردد . (29)
بنابراين اگر بيع عبدمسلمان به كافر جايز نيست، چون موجب استيلاى كافر مى‏گردد، هر چيزى كه سبب سلطه كفار بر مؤمنان و مسلمانان شود ممنوع و غيرقابل تحمل خواهد بود . استدلال به اين آيه بر حرمت چنين معامله‏اى زمانى تمام خواهد بود كه كلمه «سبيل‏» را به مفهوم سلطه و سلطنت‏بگيريم و نه حجت و برهان . بر اين اساس آيه نفى سبيل به عنوان اساس روابط خارجى دولت اسلامى مطرح مى‏گردد وحتى به قول برخى از پژوهشگران بر ساير آيات حاكم است; (30) براى نمونه اگر دولت اسلامى با غيرمسلمانان عهد و پيمانى را منعقد كند به حكم صريح قرآن مبنى بر وجوب وفاى به عهد «اوفوا بالعهد» (31) لازم است كه دولت اسلامى به ميثاق و پيمان منعقد شده پاى‏بند باشد، اما اگر اين پيمان موجب استيلاى سياسى و نظامى و فرهنگى كفار بر مؤمنان گردد فاقد اعتبار است و از ذيل وجوب وفاى به عهد خارج خواهد شد; بنابراين روابط خارجى اسلام با غيرمسلمانان مى‏بايد به‏گونه‏اى تنظيم گردد كه زمينه‏هاى سلطه و برترى كفار بر مسلمانان را فراهم نياورد، در غير اين حالت چنين روابطى نامشروع و غير شرعى خواهد بود .
به هر حال بر اساس اصل‏نفى سبيل، راه هر نوع نفوذ و سلطه كفار بر جوامع اسلامى در حوزه‏هاى مختلف سياسى و نظامى و اقتصادى و فرهنگى بايد مسدود گردد . (32)
از نظر سياسى نپذيرفتن تحت الحمايگى، نفى ظلم و استبداد و استعمار، جايز نبودن مداخله بيگانگان در امور داخلى كشور اسلامى و تصميم‏گيرى‏هاى سياسى مورد تاكيد است و از نظر نظامى نيز تسلط بر مقدرات و تدابير نظامى مدنظر مى‏باشد، در ضمن عدم وابستگى اقتصادى و جلوگيرى از نفوذ فرهنگى ومنع استشاره و مشورت در حوزه‏هاى فرهنگى و نظامى در روابط خارجى مورد توجه است; بنابراين قاعده نفى سبيل بيانگر دو جنبه ايجابى و سلبى است كه جنبه سلبى آن ناظر بر نفى سلطه بيگانگان بر مقدرات و سرنوشت‏سياسى و اجتماعى مسلمانان است و جنبه ايجابى آن بيانگر وظيفه دينى امت اسلامى در حفظ استقلال سياسى و از ميان برداشتن زمينه‏هاى وابستگى است . (33)
از ميان فقهاى شيعى بنيان‏گذار جمهورى اسلامى حضرت امام خمينى در برخى موارد ضمن تاكيد بر استقلال همه جانبه امت اسلامى، براى نفى سلطه بيگانگان به اين قاعده استدلال كرده‏اند:
قرآن مى‏گويد هرگز خداى تبارك و تعالى سلطه‏اى براى غيرمسلم بر مسلم قرار نداده است، هرگز نبايد يك همچو چيزى واقع شود، يك تسلطى، يك راهى، اصلا يك راه نبايد پيدا كند: «لن يجعل الله للكافرين على المؤمنين سبيلا» . اصلا راه نبايد داشته باشند مشركين و اين قدرت‏هاى فاسد . . . بر مسلمين . (34)
همچنين علاوه بر آيه فوق به ساير آياتى كه مؤمنان را از پذيرش و قبول ولايت كافران بر حذر مى‏دارند و يا به عواقب منفى و زيانبار آن هشدار مى‏دهند استدلال شده است . (35)
برخى از مفسران براى نفى سلطه كفار و عدم جواز آن به آيه 118 سوره آل عمران استدلال كرده‏اند . در اين آيه خداوند سبحان مؤمنان را از دوستى با بيگانگان نهى مى‏كند: «اى اهل ايمان غير را به بطانه نگيريد» . (36)
گفته‏اند مقصود از بطانه، دوستى و قرابت است; بنابراين مسلمانان نبايد كافران را دوست و هم راز شان و صاحب اسرارشان بدانند، (37) چون اين امر موجبات سلطه آنان بر مسلمانان را فراهم مى‏سازد .
اصل نفى سبيل علاوه بر اين‏كه در مباحث‏سياسى و روابط خارجى مورد توجه بوده، در عرصه عملى نيز با نمودها و جلوه‏هاى خاصى همراه بوده است; فتواى تاريخى ميرزاى شيرازى در تحريم تنباكو و فتواى امام خمينى‏قدس سره در مورد قرار داد كاپيتالاسيون، از نمونه‏هاى نفى سبيل عملى در تاريخ معاصر است . حضرت امام خمينى با اهتمام جدى بر اين اصل، هر نوع روابط و قرارداد بين‏المللى كه منجر به نقض اين اصل و ناديده انگاشتن آن گردد بى‏اعتبار دانسته و انعقاد چنين معاهداتى را تحريم مى‏كند; بنابراين ايشان فراتر از يك نظريه سياسى، اصل نفى سبيل را امرى لازم الاجرا در روابط خارجى فرض مى‏كند و به آن فتوا مى‏دهد . (38)

3 . اصل عزت اسلامى

اصل عزت در روابط خارجى دولت اسلامى بيانگر علو و برترى تعاليم اسلامى و بالتبع برترى جوامع اسلامى است . آيات دال بر عزت مؤمنان و مسلمانان و همچنين حديث مشهور اعتلا (الاسلام يعلو و لايعلى عليه) (39) از مستندات فقهى اين اصل محسوب مى‏گردد . (40)
اصل عزت اسلامى در روابط خارجى ناظر به جامعيت، كمال و مقبوليت دين اسلام است، كه خداوند اين دين آسمانى را كامل‏ترين و برترين دين دانسته و به صراحت‏بر مقبول نبودن ديگر دين‏ها تاكيد دارد . (41)
بنابراين دولت اسلامى در روابط خارجى خود نبايد به گونه‏اى سياست‏گذارى و رفتار كند كه اين اصل مخدوش و يا كم رنگ شود . برخى آيات قرآن كريم اتكاى مسلمانان به كافران و دولت‏هاى غيراسلامى را براى دست‏يابى به عزت و شوكت دنيوى زشت‏شمرده و يادآور شده‏اند كه عزت همه از آن خدا و رسول و مؤمنان است، در آيه‏اى آمده است:
منافقان را به عذابى سخت‏بشارت ده، كسانى كه كافران را دوست گرفتند و مؤمنان را رها ساختند، آيا در همنشينى آنان عزت مى‏جويند [نادرست انديشيده‏اند]، عزت همه از خداست . (42)
برخى از مفسران ضمن تحليل جهاد با اين معيار گفته‏اند جهاد زمانى مشروعيت مى‏يابد كه براى تحقق عزت دينى و سيادت اسلام باشد . اين برداشت احتمالا ناظر به تعليلى است كه در برخى آيات جهاد بدان اشاره شده، آن جا كه مى‏فرمايد: «جهاد كنيد تا كلمة الله اعتلا يابد و كلمه كفر محو شود» . (43)
اصل عزت اسلامى و سيادت دينى در سيره و گفتار پيشوايان معصوم نيز مبناى سياست‏گذارى خارجى است; براى نمونه امام على عليه السلام ضمن آن‏كه به حسن معاشرت و رفتار مسالمت‏آميز با غيرمسلمانان سفارش مى‏كند، تامين عزت دينى و سيادت اسلامى را نيز ناديده نمى‏گيرد:
بايد در رفتارتان احتياج و بى‏نيازى را درهم آميزيد و ميان حسن معاشرت و نرمى در گفتار با عزت و نزهت دينى پيوند زنيد . (44)
بدين ترتيب اصل عزت اسلامى همانند اصل نفى سبيل، بر معاهدات و رفتار خارجى دولت اسلامى حاكميت دارد، به گونه‏اى كه اگر رفتار سياست‏خارجى دولت اسلامى موجب عزت كفار و ذلت جامعه اسلامى شود غيرمجاز و ممنوع است .

4 . اصل التزام به پيمان‏هاى سياسى

اصل وفاى به عهد و پيمان يكى از دستورهاى مؤكد اسلام است كه آيات بسيارى به آن توصيه كرده‏اند . (45)
وفاى به عهد در زمره اصول سياست‏خارجى دولت اسلامى قرار دارد . دولت اسلامى موظف است‏بر اساس آن به كليه معاهدات و پيمان‏هاى سياسى و نظامى بسته شده با ديگر جوامع با ديده احترام بنگرد و التزام و پاى‏بندى خويش را حفظ كند . در برخى آيات قرآن به طور مطلق به رعايت پيمان‏ها اشاره شده، و برخى ديگر التزام به پيمان را يك تكليف و مسؤوليت عنوان مى‏كنند; همچنين برخى آيات ضمن تاكيد بر وفاى به عهد و التزام به پيمان‏ها پيامدهاى زيانبار نقض پيمان را هم گوشزد مى‏كنند . اصل وجوب وفاى به عهد و التزام به پيمان‏ها مورد اتفاق مفسران است و همگان به وجوب وفاى به عهد و حرمت‏خيانت و غدر در حق مسلمان و غيرمسلمان اذعان كرده‏اند . (46)
از نظر صغروى و تطبيق اين اصل و همچنين حوزه شمول و ابعاد آن، تفاسير و ديدگاه‏هاى متفاوتى ارائه گرديده است . آيا وجوب وفاى به عهد كليه عهدها، اعم از پيمان‏هاى مكتوب و شفاهى را در بر مى‏گيرد يا اختصاص به پيمان‏هاى رسمى و مكتوب دارد؟ عده‏اى از مفسران با استناد به مطلق بودن «عهد» ، پيمان شفاهى و مكتوب را مشمول آن مى‏دانند . برخى بالاتر از اطلاق، ادعاى عموم لفظ «عهد» را مطرح كرده و آن را شامل كليه مواثيق و تعهدات مى‏دانند و مى‏گويند: اين حكم از نظر حوزه شمول به معاهدات ميان مسلمانان اختصاص ندارد، بلكه مربوط به تمام افراد و كليه پيمان‏ها مى‏گردد، البته با رعايت‏حلال و حرام الهى; بنابراين لفظ عهد، عام و شامل كليه عقود و پيمانى است كه مطابق ديانت در مسائل اقتصادى (بيع) و اجتماعى و سياسى منعقد گرديده است . (47)
از مجموع آياتى كه به وجوب وفاى به عهد اشاره دارند، چند نكته برداشت مى‏شود:
1 . اصل بقاى معاهدات و اعتبار آن تا زمان انقضاى مدت;
2 . جايز نبودن خدعه و غدر با طرف مقابل و وجوب وفاى به عهد تا زمان انقضاى مدت;
3 . وقتى قرارداد بسته شد از نظر قرآن تحت هيچ شرايطى نبايد آن را شكست، مگر آن‏كه طرف مقابل آن را نقض كند و به غدر و خدعه روى آرد . (48)
بيشتر مفسران، چنان كه اشاره شد، با استناد به اطلاق يا عموم لفظ عهود و عقود آن را شامل كليه مواثيق و پيمان‏هاى كتبى و شفاهى مى‏دانند; همچنين اطلاق مزبور، از نظر حوزه و گستره، كليه پيمان‏ها اعم از پيمان‏هاى اقتصادى و امنيتى و سياسى را در برمى‏گيرد; بنابراين مقصود از «اوفوابالعهد» و «اوفوا بالعقد» كليه عقود و پيمان‏هايى است كه مردم يا براى برقرارى صلح يا مسائل مالى و بيع و شرا و اجاره و غيره با طرف مقابل مى‏بندند . (49)
در سيره عملى رهبران معصوم به خصوص پيامبر اسلام صلى الله عليه و آله نيز اين اصل در چارچوب كلى رفتار خارجى دولت اسلامى با غيرمسلمانان قرار مى‏گيرد . احاديث متواترى از رسول اكرم در اين زمينه وجود دارد كه حضرت مسلمانان را از لزوم پاى‏بندى به پيمان‏ها و حرمت نقض پيمان آگاه مى‏سازد . (50)
سيره عملى حضرت نيز به‏خوبى اين مطلب را تاكيد مى‏كند كه برجسته‏ترين آن، التزام و پاى‏بندى حضرت به مفاد صلح حديبيه است كه پيامبر با ناخشنودى افراد تازه مسلمانى را كه از شكنجه و آزار قريش به سوى مدينه هجرت كرده بودند باز مى‏گرداند . (51) امام على عليه السلام نيز در نهج‏البلاغه لزوم وفاى به عهد و التزام به پيمان‏هاى سياسى و نظامى را آن‏چنان مهم مى‏خواند كه شكستن آن را صلاح نمى‏داند، امام مى‏فرمايد:
اگر ميان تو و دشمنت پيمانى بسته شد و يا تعهد كردى كه به وى پناه دهى، جامه وفا را بر عهد خويش بپوشان و تعهدات خويش را محترم بشمار و جان خويش را سپر تعهدات خويش قرار ده، زيرا هيچ يك از فرايض الهى نيست كه همچون وفاى به عهد و پيمان مورد اتفاق مردم جهان - با همه اختلاقى كه دارند - باشد، حتى مشركان زمان جاهليت آن را مراعات مى‏كردند، زيرا عواقب پيمان‏شكنى را آزموده بودند; بنابراين هرگز پيمان شكنى مكن و در عهد خود خيانت روا مدار، (52) هرگز نبايد در تنگناها، كه تو را به پيمان شكنى مى‏خوانند، به نقض پيمان روى آورى، زيرا شكيبايى در تنگناها، كه اميد گشايش و پيروزى در عاقبت آن دارى، بهتر از پيمان شكنى و خيانتى است كه مجازات الهى را در پى‏دارد . (53)
بنابراين از نظر اسلام التزام به پيمان و وفاى به عهد يك سياست استراتژيك و بلند مدت است كه تحت هيچ شرايطى مجوزى براى نقض آن وجود ندارد . از مجموع آيات و روايات در اين قسمت چنين استفاده مى‏شود هنگامى كه مسلمانان يا حكومت اسلامى با دولت‏يا مردمانى كه مسلمان نيستند، با رعايت‏ساير اصول، معاهده‏اى را امضا كردند يا با مؤسسات تجارى و خدماتى آنان قراردادى بستند، جز در صورت تخلف طرف مقابل، نقض آن به هيچ وجه جايز نيست و وفاى آن به حكم عقل و شرع لازم است . (54)

پى‏نوشت‏ها:

1) دانش آموخته حوزه علميه قم و دانشجوى دكترى روابط بين‏الملل دانشگاه شهيد بهشتى .
2) ر . ك: كى . جى . هالستى، مبانى تحليل سياست‏بين الملل، ترجمه بهرام مستقيمى (تهران: دفتر مطالعات سياسى و بين المللى، 1376 .)
3) ناديه محمود مصطفى، المدخل المنهاجيه فى العلاقات الدولية فى الاسلام (المعهد العالمى للفكر الاسلامى، 1996م .)
4) ابن هشام، السيرة النبويه، تحقيق محى الدين عبدالمجيد (مطبعة السعاده) ج‏2، ص‏314 .
5) براى مطالعه مبسوط اين دوگونه برخورد با آيات جهاد و صلح ر . ك: سيف الدين عبدالفتاح، القران و نظير العلاقات الدوليه فى الاسلام; ناديه محمود مصطفى، المدخل المنهاجيه فى العلاقات الدولية فى الاسلام (المعهد العالمى للفكر الاسلامى، 1996م) ص 15- 89 .
6) از جمله آيات ناظر به اصل دعوت ر . ك: سورهاى: انبياء (21) آيه 107 و بقره (2) آيه 151 و اسراء (17) آيه 15 و مائده (5) آيه 19 و نساء (4) آيه 165 و مزمل (73) آيه 15 و احزاب (33) آيه 45، 46 و الحاقه (69) آيه 10 و توبه (9) آيه 128 و . . . .
7) و ما كنا معذبين حتى نبعث رسولا» - «اسراء (17) آيه 15» .
8) قل يا اهل الكتاب تعالوا الى كلمة سواء بيننا و بينكم الا نعبد الا الله و لانشرك به شيئا . «آل عمران (3) آيه 64» .
9) نمونه‏هاى متعددى از سيره پيامبر اسلام صلى الله عليه و آله بيانگر اين نكته است . از جمله صلح حديبيه، ارسال پيام و سفير به دربار امپراتورى ايران و رم و غيره . براى مطالعه مبسوط در مورد سيره پيامبر در اين زمينه ر . ك: وهبة‏الزحيلى، آثار الحرب فى الاسلام (دمشق: دارالفكر، 1992م) ص 320- 323 .
10) ر . ك: محمد تقى جعفرى، ترجمه و شرح نهج البلاغه، ج‏10، ص 174- 176 .
11) متقى هندى، كنزالعمال (بيروت: مؤسسة الرسالة، 1979م) ج‏4، ص‏483 .
12) ابن هشام، السيرة النبويه (القاهره: مكتبة الكليات الازهريه، 1978م) ج‏3، ص 216 .
13) ر . ك: ناديه محمود مصطفى، العلاقات الدوليه فى الاسلام وقت الحرب (المعهد العالمى للفكر الاسلامى، 1996م) ص 27 .
14) سوره توبه (9) آيه 36 .
15) سوره انفال (8) آيه 39 .
16) سوره توبه (9) آيه 5 .
17) ر . ك: ابوالاعلى مودودى، الجهاد فى سبيل الله، ص‏41; سيد قطب، فى ظلال القرآن، ص‏1432 .
18) محمد حسين طباطبايى، تفسير الميزان (قم: انتشارات اسلامى، 1368) ج‏2، ص 66 .
19) همان، ص‏67 .
20) شيخ بهايى، جامع عباسى، كتاب الجهاد ص‏155 (چاپ سنگى .)
21) حسن بن يوسف حلى، تبصرة‏المتعلمين، ص‏80 (چاپ نجف .)
22) مرتضى مطهرى، جهاد (تهران: صدرا، 1368) ص‏29 .
23) ر . ك: عبدالله بن ابراهيم بن على الطريقى، الاستغاثه بغيرالمسلمين فى الفقه الاسلامى (مؤسسة الرسالة، چاپ دوم، 1414 ق) ص 107 به بعد .
24) بقره (2) آيه 208 .
25) ر . ك: رمضان البواطى، جهاد فى الاسلام كيف نفهمه و كيف نمارسه؟ (دمشق: دارالفكر، چاپ دوم، 1995م) ص‏227 .
26) وهبة الزحيلى، آثار الحرب فى الاسلام (دارالفكر، چاپ چهارم، 1992م) ص‏78 .
27) سوره نساء (4) آيه 141 .
28) ابن عربى، احكام القرآن (بيروت: دارالكتاب العربى، 1421ق) ج‏1، ص‏554 .
29) حافظ عماد الدين ابى‏الفداء، تفسيرالقرآن العظيم (بيروت: دارصادر، 1999م) ج‏2، ص‏114 .
30) رك: ابوالفضل شكورى، فقه سياسى، ج‏2، ص‏384 .
31) اسراء (7) آيه 34 .
32) براى مطالعه بيشتر در مورد مستندات فقهى اين اصل ر . ك: بجنوردى، القواعد الفقهيه، ج‏1، ص 157- 161 .
33) براى توضيح بيشتر ر . ك: محمد رضا دهشيرى، اصول و مبانى ديپلماسى اسلامى در: مجموعه آثار امام خمينى و حكومت اسلامى، ج‏6، ص‏63 .
34) امام روح الله خمينى، صحيفه نور، ج‏3، ص‏4 .
35) از جمله به آيات زير استدلال شده است: سوره نساء (4) آيه 138، 139 و انفال (8) آيه 73 و مائده (5) آيه 55، 65 .
36) يا ايها الذين آمنوا لاتتخذوا بطانة من دونكم‏» - «آل عمران (3) آيه 118» .
37) فالمقصود بالبطانة اذن المقربون لدى الشخص فالمسلمون لايجوز لهم اتخاذ الكافر . سواء كان فردا ام جماعة ام دولة، بمنزلة صاحب السر، بحيث‏يقرب و يعظم و يرجع اليه فى عظام الامور و مهامها و يفضى اليه باسرار المسلمين‏» - «ر . ك: ابن عربى، احكام القران ، ج‏4، ص 1783» .
38) امام روح الله خمينى، تحرير الوسيله، ج‏1، ص‏485، مسائل 4، 5 و 6 .
39) بجنوردى، پيشين، ج‏1، ص 159 .
40) از جمله ر . ك: سوره نساء (4) آيه 138 و منافقون (63) آيه 8 .
41) ان الدين عندالله الاسلام‏» و «و لن يقبل غيرالاسلام دينا» .
42) و بشر المنافقين بان لهم عذاب اليم الذين يتخذون الكافرين اولياء من دون المؤمنين ايبتغون عندهم العزة فان العزة لله جميعا» - نساء (4) آيه 138» .
43) انفال (8) آيه 39 .
44) محمد محمدى رى‏شهرى، موسوعة الامام على عليه السلام (دارالحديث، 1379) ج‏4، ص 337 .
45) از جمله آياتى كه وجوب وفاى به عهد و التزام و پيمان‏ها را مورد تاكيد دارد عبارتند از:
اسراء (17) آيه 34 و البقره (2) آيه 177 و مؤمنون (23) آيه 8 و معارج (70) آيه 32، مائده (15) آيه 1 و آل‏عمران (3) آيه 76 .
46) ناديه محمود مصطفى، پيشين، ج‏6، ص‏103 .
47) ر . ك: قرطبى، الجامع لاحكام القرآن، ج‏10، ص 169; علامه طباطبايى، تفسير الميزان، ذيل آيه «اوفوا بالعهد» .
48) ر . ك: به ناديه محمود مصطفى، پيشين، ص‏96 .
49) و اوفوا بالعهد - اوفوا بالعقد الذى تعاقدون الناس فى الصلح بنى اهل الحرب و الاسلام و فيما بينكم ايضا و البيوع و الاشربه و الاجارات و غير ذلك من العقود» . «عبدالله بن ابراهيم بن على الطريقى، الاستغاثه بغير المسلمين فى الفقه الاسلامى (موسسة الرساله، 1414ق)، ص 48، به نقل از: تفسير الطبرى، ج‏15، ص 61» .
50) براى مطالعه برخى احاديث‏به نقل از كتب روايى اهل سنت ر . ك: وهبة الزحيلى، آثار الحرب فى الفقه الاسلامى، ص 350 به بعد . از منابع فقهى شيعى نيز مى‏توان گفته‏هاى حكيمانه امام على در نهج البلاغه و به خصوص نامه 53 (عهدنامه مالك اشتر) را مورد ملاحظه قرار داد .
51) براى توضيح بيشتر در اين زمينه ر . ك: ابن هشام، السيرة النبوية (القاهره: مكتبة الكليات الذهبى، 1978م) ج‏3، ص 204 و ابن اثير، الكامل، ج‏2، ص‏90 . همچنين براى مطالعه سيره حضرت ر . ك: وهبة الزحيلى، آثار الحرب فى الفقه الاسلامى، ص 345- 367 .
52) نهج البلاغه، نامه 53 .
53) همان .
54) رك: حسينعلى منتظرى، مبانى فقهى حكومت اسلامى (دراسات فى ولاية الفقيه) (نشر تفكر، 1374) ج‏5، ص‏258 .

مقالات مشابه

استعانت از كفار در مذاهب اسلامى

نام نشریهطلوع

نام نویسندهحسین زاهدی